20 بهمن 1393
من برآنم که دماوندم هست
تو بر آنی که مرا پشتی نیست من برآنم که دماوندم هست آیا هست آیا می ماند چه مانده جز تلی خاکستر بر بیکران زیبایی ها
دل نوشته حسن نجاریان
هر ملتی با داشته های زندگی و افتخار می کند و پاره اوقات عرق شرم بر پیشانی و ابراز شرمساری و حتی شاید کلمۀ کاش هرگز این جا متولد نمی شدم بر زبان جاری سازد و حتی بعضا فراتر و زیر لب به شکایت از دادار هستی لب به گلایه گشودن که گناه من چه بود که باید در این جا چشم بر این آلودگی گشایم.
کاش دقایقی چشم بر هم گذاشته به داشته هایمان تفکری عقلانی نماییم، هیچ فکر کردیم داشته های ما در عرصه خود یعنی ورزش کوه چیست بهار چرا کسی به فکر این دل پردرد ما نیست.
اول که تمامی توریست های عالم حسرت کشور چهار فصل ما را می خورند در کمتر از یک ساعت می توان از دماوند به کویر سوزان سفر کرد. اما دریغ و درد که گویا خدایان نیز بی اهمیتی ما را درک کرده، به طوری که وارد خشکسالی بلند مدت شده ایم و دولتی سر... هیچ برنامه ای برای نجات از این بحران هیچ برنامۀ بنیادی نداشته و نداریم و اکتفا کرده ایم به چند سمیناری و چاپ چند تراکت. هنوز گویا به این باور نرسیده ایم آن قدر موجی منفی تزریق جامعه گردیده که مردم به باور مبارزه منفی رسیده اند و هر اعلام می گردد عکس آن عمل می شود. و این یعنی نابودی داشته هایمان ابتدا باید ایجاد اعتماد کرد و بعد دلسوزانه روی نواقص کار شود.
هنوز شهرداری ها به فکر چمنکاری میادین و گلکاری با سبزه های غرق آبی هستند و تا این ابلاغ برسد هزینه سنگینی که همان شریان زندگی است از دست می رود. و کسی نیست اندیشه ها را بکشاند سوی گل و گیاه کوهی با برنامۀ دقیق برای چاه های عمیق فقط بسنده شده به جریمه و... .
اما حفظ آب و به واقع خون رگ های این دشت پر ملال. سدها را ایجاد کردید بدون برنامه ریزی، خانه و ویلاسازی را سامان دادید، فکر به حال رستوران و هتل های مسیل رودخانه ها، نکردید به راستی سر به سامان رسید و....
اما کوه ها و حفظ آن
ای داد بر ما هنوز و هنوز مبارزۀ نابرابر در مقابل غول معادن و دل پردرد عاشقان زیست بوم در جریان است، با راه های بی رویه و ابلهانه که هر روز به شکل و نوعی جدید خود می نمایاند. کسی منکر معادن و استفاده از آن نیست اما آیا این شکل برخورد با طبیعت درست است. تخریب گسترده ای قبل از برداشت به منظور شناسایی صورت می گیرد. راه های دسترسی متعددی ساخته می شود و نه یک هتکار که بعضا ده ها و صده ها هکتار این زمین بی زبان زیر تازیانه و چنگال بی رحم ماشین آلات صنعتی قرار می گیرد، زمین و زمان را سنگ و نخاله فرا می گیرد و سرچشمه ها آب روان نثار بی عدالتی ما بی تفکران می کنند و... .
چرای بی رویه: به عکس های هوایی کوه ها نظری بیفکنید و دل ریش ریش شدۀ آن ها، از گذشته ها بپرسید از زیست بوم مان فقط حسرت و آه این جا گون زاری آن جا سبزه زاری بود دلفریب با چشمۀ ساری جوشان ... نمی دانم داریم چه می کنیم با این مقدس سرزمین بی گناه هنوز درک نمی کنیم این هزار بار بدتر از قتل انسانی است. آن جا فردی جان می دهد این جا نسلی را آماده مردن می کنیم.
لعنت خدا بر ...
وقتی حرف کوهی و کوهنورد و قله می شود کم سوادترین ما می تواند صفحات زیادی سیاه کند من باب عاشقان، دلشیفتگان، دل مردگان، کباب شدگان کوه ها چه سرودهایی که در وصف عاشقان گوش عالم کر می کند.
آیا مگر نه این که بزرگان و مقدسات ما به نوعی از کوه های مقدس راهی شهر ها شده اند آیا حرمت نگه داشتن این گونه است.
چرا نمی آموزیم قدری مسئولانه و به دور از کاغذبازی برنامۀ مدون طرح کنیم برای حفاظت کوه ها، چرا نباید مسیرهای عبور را علامتگذاری نمود و گره ه ها و هیات ها را مجاب کنیم، فقط از یک مسیر که امن تر و کوتاه تر است صعود کنیم.
بیایید این راه آن راه زدن را گناهی بزرگ بدانیم، لعنت بر قدمی که روی گل ها راه بروند. دماوند کوهی است اساطیری، تاریخی که این جا و آن جا نمادی است مقدس برای هر ایرانی ...!؟ آیا احترامی که ژاپنی ها با دیدن فوجی به این کوه می گذارند ما هم می گذاریم. کوهی ساخته ایم با هزاران پاکوب، بدقواره مملو از زباله، بیایید عهد ببندیم:
-یک سال، فقط یک سال از مسیرهای پاکوب صعود و بازگردیم. - زحمت به خود دهیم از شن اسکی ها استفاده نکنیم. - لوازم و تغذیه آلوده کننده با خود به کوه نبریم. - تفکر این باشد کنار پناهگاه ها کسی نیست برای بردن زباله پس زباله خویش را بازگردانیم. - گلی را نکنیم از روی گون ها راه نرویم. - سنگی را نغلطانیم.
سال هاست در کشورهای لا مذهب ...!؟ حتی زباله انسانی را با تمهیداتی بهداشتی پایین می برند، چون آن ها گویا اگر مسلمان نیستند به مقدس بودن این مکان ها اعتقادی درونی دارند، که اگر درختی در مسیر بیمار و در حال خشک شدن است، دل همه درد گرفته فکر چاره بیفتند، کسی اندیشه اره دست گرفتن ندارد.
آفتی بزرگ کلمه «به من چه، مگر من رفتگرم»، فرهنگسازی کنیم، ما نیاز به پلیس کوهستان داریم. افرادی مسئول و عاشق کوه ها باید در پناهگاه ها گمارده شود. یک ملیت غریب درست است باید نان بخورند اما آیا چه مقدار می تواند دلسوز کوه اساطیری ما باشد.
به اطراف بارگاه سوم دماوند نظری بیندازید، انگار وارد زندان دماوند شده اید. شبکه های مختلف سیم و حصار. حتما افتخار می کنیم. که جای کمپ ساخته ایم.
سنگ نوشته های یادگاری مسیر را می توان با یک یورش همگانی با انداختن عکس و تماس گرفتن با آن ها این فرهنگ نهادینه شود، به مقدس ترین نقطه با مشقت صعود می کنی اما با جاگذاشتن پرده و نوشته، محیط را آلوده می سازی. کجا درد کوه با صعودهای پرتعداد حل شد. ما کوه را با استادیوم اشتباه گرفته ایم. قدری به خود آییم. فردا خیلی دیر است.
دل من حوصله کن داد زدن ممنوع است... کم بکن این گله فریاد زدن ممنوع است... بین این قوم که هر کار ثوابی است کباب، دل دلسوخته را باد زدن ممنوع است... تیشه بر ریشه فرهاد زدن شیرین است، حرفی از پیشه فرهاد زدن ممنوع است... شادی از منظر این قوم گناهی ست بزرگ، بزن آهنگ... ولی شاد زدن ممنوع است...!! سیمین بهبهانی
|