شقایق گفت با خنده ,نه تب دارم نه بیمارم اگر سرخم چنان آتش , حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی , نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز , نشان عشق و شیدایی
باز هم انتظار به پایان رسید و آخر هفته و یک جمعه خاطره انگیز و به یاد ماندنی در کنار همنوردانی که در رفاقت و گذشت جای هیچ حرفی را باقی نگذاشته اند . باز هم بودن در کنار هم را تجربه می کنیم .باز هم آموخته ای در کوه, آنهم در کنار کوه سربلند و افتخار آمیز دماوند.کوهی که چون قلندری پابرجا بالای سر شهرمان ( تهران) جلوه گری میکند.دماوند همان کوهی که آشیان عقابی بود که زال سپید موی را در پناه خویش امان داد. این هفته در کنار گروه ، تیر نگاههایمان و قدمهای استوارمان پناهگاه دماوند را نشانه گرفته و با دیدگانی نافذ به قله دماوند چشم دوخته ایم.امروز راس ساعت 6:45 با 2 اتوبوسی که توسط شهرداری منطقه 16 در اختیار گروه گذاشته بود , به سمت دماوند حرکت کردیم.البته همه اعضای گروه امیدوارند که بزودی علت این تاخیرها برطرف شود و فرصت بیشتری را در دل کوه و طبیعت باشند.
یکی از روزهایی , که زمین بت دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت , تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده , تنم در آتشی می سوخت
زره آمد یکی خسته , به پایش خار بنشسته
ساعت 10نرسیده به رینه به گوسفندسرا رسیدیم و پس از تشکیل حلقه معارفه و تعیین سر پرستان و با راهنماییهای استاد تاج بخش به طرف مقصد براه افتادیم .مسیر بسیار جذاب و دیدنی بود .به هر طرف که نگاه می کردیم سر سبز بود, انگار خداوند با دستان مهربانش فرشی از زمرد سبز براندام برهنه ی دشت و دمن پهن کرده بود.
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود, اما طبیبان گفته بودندش
,اگر یک شاخه آرد, از آن نوعی که من بودم بگیرند از نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و بسوزانند شود مرهم برای دلبرش , آندم شفا یابد
چه لذتی داشت بوی شامه نواز گونه های وحشی گیاهان در دل کوه. در این فصل , عطر پونه های وحشی و آویشنهای کوهی انسان را مدهوش می کند علی الخصوص اینکه هر از گاهی وزش نسیمی روح انگیز ,گونه های آدمی را می نوازد.
مدتی از حرکتمان که ازدامنه غربی دماوند شروع میشد نگذشته بود که ناگهان شقایقها در برابر چشمانمان هویدا شدند.گویا شقا یقها از دیدن زیباییهای بهار, چهره ای خجالت زده داشتند.به هر طرف که نگاه می کردیم شقایقها به گونه ای موزون با موسیقی دلکش نسیم مشغول رقص و پایکوبی بودند و دیوانه وار به این سو وآنسو می خرامیدند.
در میانه راه گله های گوسفندان طبیعت را از یکنواختی خارج می کرد.ساعت 11 توقفی کوتاه برای صرف صبحانه داشتیم.پس از صرف صبحانه به عبارتی ( دوپینگ ورزشی )به سمت مقصد حرکت کردیم .
پس از یک ساعت و نیم کوهپیمایی در ارتفاعات گروه 2 دسته شدند.و افرادی که از توانایی بیشتری برخوردار بودند به سمت ارتفاعات وگروه کوچکی هم به سمت پایین روانه شدند. گروه تا ساعت 14 به صعود ادامه داده و پس از رسیدن به ارتفاع 3700 مسیر بازگشت در پیش گرفته شد.
پس از بازگشت در ساعت 14.45 هر 2 گروه به هم ملحق شدند و پس از ناهار در دل طبیعت مسیر فرود را در پیش گرفتند.
باز هم بچه های شاد ودوست داشتنی گروه ( آقای ذکایی ، آقای عسگری , آقا رحمان و آقا رضا) فضای شادی بخشی را برای همه دوستان خلق کردند.
در مسیر بازگشت با توجه به نظم و هماهنگی گروه , خانواده هایی که برای گذراندن یک روز تعطیل به کرانه های دماوند آمده بودند, از گروه عکسبرداری و فیلمبرداری کردند و از گروه پذیرایی کردند.در انتهای برنامه همگی رو به سوی دماوند جاودان ایستادیم و یکصدا فریاد زدیم:
زنده باد ایران
زنده باد دماوند
:: موضوعات مرتبط:
بهار 90،
،