سلام
قراربود برم قله توچال ولی اصلا حوصله شلوغی و سرو صدای جمعیت رو نداشتم ، البته شاید بدلیل اینکه این هفته تنها بودم راستش حوصله هم نداشتم با گروه برم.دلم می خواست یه کم تنها باشم.ساعت 5 صبح پاشدم ولی باز حوصله ام نگرفت .خلاصه در تشک چال(رختخواب) خوابید تا ساعت 8 صبح، صبحانه رو خونه خوردم.کوله ام از شب قبل جمع کرده بودم.زدم بیرون ، رفتم به طرف دشت هویج.دلم میخواست یه جای وسیع و دشت باشه تا بیشتر لذت ببرم.در اتوبان امام علی علیه السلام تگرگ گرفت ،عجب هوایی ، به خودم گفتم خوب شد خونه نموندم والا کف می کردم. ساعت 10 صبح رسیدم به روستای افجه،خیلی خلوت بود.اینقدر مه غلیظی بود تا یک متری رو نمیدم.گفتم دمش گرم امروز از اون روزهای باحال و مشتیه...
در طول مسیر به حدی زیبایی بود که مجبور بودم خیلی توقف کنم و فقط عکس بگیرم.اخه واقعا زیبا بود.خودت ببینید اون وقت حق رو بمن میدید.
تک وتنها زدم به دل مسیر (خودمونی بگم از این دیونه بازیها درنیارید خیلی خطر داره)
ساعت 11 رسیدم به دشت . یه ته بندی کردم . رفتم به طرف قله پرسون ، خوشبختانه مسیر رو قبلا برف کوبی کرده بودند ،ولی مه شدید و برف سنگینی که می اومد ، بعد از هر قدم کلا مسیر رو پر می کرد.
راستش چند بار ترسیدم وتصمیم گرفتم برگردم آخه اینقدر مه غلیظ شد که هوا مثل شب تاریک شد.
ولی باز دلم نمی خواست اون سکوت رو ، ترک کنم.تا قله رسیدم حدود ساعت 13 شد.هوا بشدت خراب شد. خیلی سرد.منم که کوله ام کلا لباس بود پوشیدم. دستکش پر و لباس و خلاصه فرار به سمت پایین. خودمونیم بگم ،
راستش رو بخواهید کار اشتباهی کردم
ولی وجدانا در اون سکوت وتنهایی و لذت سرمای و مه انچنانی و خلاصه باد .و بورانی که راه افتاده بود.خیلی حیجان داشت و اصلا دلم نمی خواست اونجا رو ترک کنم.
دوربین با خودم نبردم فقط با گوشیم چندتایی عکس گرفتم. مطمئنم شما هم اگر عکسها رو ببینید حق میدید که من تنهایی این صعود زیبا رو چرا ترک نکردم با وجود تمام خطراتی که داره...
جاتون خالی انشالله تا برنامه بعدی .///
:: موضوعات مرتبط:
پاییز93،
،
ادامه مطلب...