ساعت 10 از عرض رودخانه لار به آب زده و عبور می کنیم آبی زلال و خیلی سرد بعد از عبور از عرض رودخانه به سمت جنوب شرقی حرکت ادامه می یابد . حدود 500 متر و سپس به رودخانه ورارو که از آبشار قو ( سفید آب ) سرچشمه گرفته و از طرف شمال شرقی بطرف جنوب غربی به سمت رود لار در جریان است می رسیم.كه مي بايست قبل از خروج از مسير كه به طرف شمال ميرود.آب خود را تهيه نماييم.از يكي از عشاير سراغ چشمه را ميگيريم كه اسمش آقا مرتضي از اهالي روستاي برگ جهان است.ما را به صرف صبحانه دعوت مي كند.جاي شما خالي عجب صبحانه در كنار چشمه، در زير چادر عشاير عجب صفايي دارد.هر كي نياميد واقعا ضرر كرد.خلاصه صبحامه رو خورديم و بعد از پر كردن قمقمه ها به طرف، قله كبودبه ارتفاع 3450 متري حركت كرديم.شيب تند باعث شد كه حركت ما كند شود. ولي در ساعت 17 به يال اصلي قله كبود رسيديم.


در این مسیر ( ورارو ) قلل مخروطی شکل آسمان کوه به ارتفاع 3850 و قله کله گچ به ارتفاع 3600 متر در سمت جنوب ( راست ) مسیر قرار دارد و قلل نبورده به ارتفاع 3700 متر و دامنه های آن در چپ ( شمال ) که خرابه ای نیز در زیر دیواره آن قرار دارد که به احتمال قوی زمانی کاروانسرای بوده است .




بعد از استراحتي كوتاه به طرف دره اي زيبا كه بخاطر چشمه هايي كه دارد بيشتر شبيه زمين چمن است حركت مي كنيم.و ساعت 17:45 دقيه براي صرف ناهار توقف مي كنيم.در پايين دره امكان استفاده از چشمه ها وجود ندارد ولي آب زلالي در انتهاي دره جاريست كه قابل شرب است.دوباره ظرف هاي آب را پر ميكنيم و ساعت 18:30 به طرف شمال شرقي ادامه مسير ميدهيم.


.

از داخل دره اي زيبا كه شيب بسيار ملايم دارد به طرف شمال صعود نموديم.و ساعت 19:30 به بالاي زين اسبي رسيده به طرف غرب كه پاكوب بود ادامه مسير داديم.چون براي فرود از اين مسير پاكوب مشخصي وجود ندارد از روي يكي از يالها به سمت شمال فرود امديم.شيب بسيار تند و لغزنده اي كه بسيار خطرناك هم بود.خلاصه ساعت 20 به انتهاي شيب رسيديم.از دور يكي از چوپانها ما را ديد و به استقبال ما آمد. جاي شما خالي شام را ميهمان عزيزان بوديم.و تبادل غذاي با هم كرده ما برنج وخورشتي را كه داشتيم به آنها داديم و، جاي شما خالي عجب آبگوشتي خورديممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم.



ساعت 23 چادر ها را برپا كرده ، من كه نتونستم بخوابم يا اين گوسفندها سر و صدا مي كردند يا سگها پارس ميكردند.موقعي كه اونها ساكت بودند(خدا بگم چيكارت كنه عظيمي خروپوف ميكرد يا بهتره بگم نعره مي كشيد مثل شير)تقريبا تا صبح بيدار بودم.ساعت 7 برپا بعد از جمع كردن چادر و خداحافظي از دوستان ساعت 8 صبح به طرف دره حركت كرديم.











ساعت 8:40 به دشتي زيبا كه چندين راس اسب در آن محل مشغول چرا بودند رسيديم به اين محل دشت سراسب ميگويند.براي صرف صبحانه ساعت 9:30 توقف كرديم.و مسير رودخانه را به طرف روستاي سراسب ادامه داديدم.در اين مسير زيبايي هاي خاص وجود داشت كه بندرت مي توان در جاي هاي ديگر ديد.
ساعت 12 به منطقه اي رسيديم كه براي يه اب تني جاي بسيار مناسبي بود.خلاصه جاتون خالي تني به اب زديم و حسابي خستگي از تن بدر كرديم.ساعت 12:40 ادامه مسير داده و ساعت 16: 15 دقيه به روستاي سراسب رسيديم.از انجا با يك خودرو به طرف بلده حركت كرديم.

شبيه نقشه ايران مي مونه

دره سراسب









ا



روستاي سر اسب


ناهار روستاي بلده كنار خيابان.عجب غذايي خورديم.سير نمي شديم


باآرزوي سلامتي و شادي براي همه دوستان بخصوص آقاي احمدي و خانواده محترمشان...
نویسنده گزارش برنامه : علي عسگري
:: موضوعات مرتبط:
تابستان 92،
،